هستیهستی، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
سپهرسپهر، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

هستی دختر مامان و بابا

بدون عنوان

سلام خوشگل مامان امروز20/6/91 .مامان بزرگت روز 16/6/91 رفت . خيلي دلم براش تنگ شده .ت. هم دلت براش تنگ شده چون همش ميري در اتاقشو ميزني .باهات خ بازي ميكرد .بهت ميرسيد برات غذاهاي خوشمزه درست ميكرد و .... ولي مامانت يكم كه چه عرض كنم خ بي دستو پاست .هوا كه الان سرد شده سرما خوردي و بد غذا .ماماني نگرانته چون خيلي فعاليت ميكني و چيزي نميخوري بجز جي جي.ديروز كه باز مثل هميشه تا ديدي من روسري سر كردم  شما هم هوس كردي و جلو اينه خودتو برانداز كردي .وقتي هم ميگم ماشالا و ميزنم به تخته تو هم پشت بند من تكرار ميكني.اين شيطونيات و يا لوس شدنات و شيرين شدنات حسابي مارو ميخندونه .ايشالا هميشه لبت خندون باشه و خوش باشي.فداي تو مامان ليلا &...
20 شهريور 1391

بدون عنوان

  سلام دختر گلم امروز پنج شنبه 9/6/1391 . صبح با مامان جونیت رفتیم سبزی خریدیم .چون مامان جونیت میخاد بره و داره برام سبزی قورمه خرد میکنه و میزاره  تویخچال. .هستی جونم مامان وقتی بره منو تو باز تنها میشیم. کاش نزدیکمون بودن تا میتونستیم زود زود همدیگه رو میدیدیم ولی افسوس که نمیشه . خوب حالا از غم و غصه بیا بیرون.بابایی شما رو برد بهداشت .اونجا وزنت کردن و گفتن که خوبه .خدارو شکر من خیلی نگرانت بودم خوشگل مامان. بابایی رفته برات یه صندلی کوچولو خریده .حسابی با صندلیت مشغولی و بلد نیستی درست روش بشینی . .همش از روش میفتی همش میخای روی صندلی تاب بازی کنی و به قول خودت عبو( یعنی تاب تاب عباسی) .دوست دارم امید زند...
9 شهريور 1391

بدون عنوان

سلام دختر گلم .       امروز5/6/91.وقتی خاله هات اینجا بود کلی کلمه بهت یاد دادن مثل صدای گرگ ،گوسفند،زنبور، سگ .اونقدر شیرین صداهاشو نو تکرار میکنی که نگو.تامیگم گرگه چی میگه زود لباتو غنچه میکنی و زوزه میکشی .خلاصه بعدش هم کلی ذوق میکنی وقتی که من روسری سرم میکنم دوس داری تو هم سرت کنی و اونقدر منو وبابایی رو بااین کارت میخندونی که نگو .دختر نازم ایشالا همیشه شاد و خوشحال باشی و خنده از لبات  نره.مامان لیلا            ...
5 شهريور 1391
1